ضرورتها، ابعاد و لوازم مواجهه فکری و فرهنگی حوزه و روحانیت با غرب
دومین جلسه از درسگفتارهای مدرسه آفاق ویژه مدارس علمیه با عنوان دوره آموزشی «فردایی دیگر» با موضوع «ضرورتها، ابعاد و لوازم مواجهه فکری و فرهنگی حوزه و روحانیت با غرب» و با سخنرانی حجتالاسلام امیر آقاجانلو و حجتالاسلام علی محمدی از مدرسان و پژوهشگران حوزه علمیه قم و با حضور طلاب مدرسه معصومیه برگزار شد.
حجتالاسلام آقاجانلو بهعنوان سخنران اول گفت: اولین نکتهای که باید به آن توجه کنیم این است که چرا برای ما مواجهه با غرب اینقدر اهمیت یافته است و نه شرق و نه هیچ جای دیگر؟ درواقع این توجه به واسطه غلبه و سیطرهای است که غرب مدرن پیدا کرده و زندگی ما را نیز تحت تأثیر قرار داده و در برگرفته است.
امروز یکی از دستهبندیهای موجود و مشهور در مواجهه با غرب تقسیم بندی ایست که از الگویی معرفت شناختی برداشت شده که البته خالی از اشکال نیست. طبق این تقسیمبندی، چهار نوع جریان در مواجهه با غرب وجود دارد: 1. جریانهای غربپذیر که معروف است شامل افرادی مانند ملکمخان است که غرب را دربست میپذیرند. 2. جریانهای غربستیز که در ستیز و مخالفت با غرب هستند و به ظاهر برخی جریانهای سلفی و سنتی را در آن قرار میدهند. 3. جریانهای غربگریز که سعی میکنند مواجههای با غرب نداشته باشند و بهگونهای از غرب فرار کنند و شامل برخی جریانات سنتی حوزوی میشود. 4. جریانهای غربگزین که بهصورت گزینشی با غرب مواجه میشوند.
مثال هایی که برای این تقسیم بندی زده شد، چیزهاییست که به دلیل شهرت اکثرامورد پذیرش قرار می گیرد حال آنکه با کمی دقت میبینیم که اینچنین نیست.
اولین اشکال این تقسیمبندی آن است که وقتی در کنار بقیه دستهها گفته میشود غربگزین، پیشاپیش این دسته را بالاتر نشانده است. کسی پیدا نمیشود که بگوید من غربگزین نیستم! تمام جریانات فکری کشور در ساحتهای مختلف از مدرنیته بهرهمند میشوند؛ حتی جریانهایی که مخالف مدرنیته و به دنبال عبور از آن هستند.
اشکال دوم اینکه موجب سادهسازی مسئله میشود.یعنی صرفا بر اساس ارتکازات ما به مطالعه جریان ها می پردازد. در واقع، ما این تقسیمبندی را فرض میگیریم و مصادیق را بر آن تحمیل میکنیم؛ مثلاً بسیاری از جریانهای سنتی و حتی سلفی را میبینیم که تمتعاتشان از غرب و تکنیک آن، کمتر از سایر جریانها نیست.
اشکال سوم این است که خود جریانها و افراد راضی نمیشوند تا ذیل این دستهها قرار بگیرند.مثلا اگر ازلیبرال ها بپرسیم آیا شما غرب پذیر هستید؟موافق نخواهند بود یا اگر به سنتی های حوزه بگوییم غرب گریز نخواهند پذبرفت.
اشکال چهارم این تقسیم این است که ملاک خاصی ندارد؛ مثلاً اگر چه چیزهایی و به چه مقدار گزینش شود، غربگزینی محسوب میشود؟
اشکال دیگر این است که خود مفهوم «غرب» در آن روشن نیست. یک فرض این تقسیمبندی این است که گویا غرب یک کل است که میتوان در مورد آن نظر داد؛ درحالیکه بسیاری این مطلب را نمیپذیرند. اگر غربشناسی کنیم، دیگر اینقدر این مسئله برای ما بغرنج نخواهد بود؛ مشکل ما این است که در مورد غرب نمیدانیم با چه چیزی در طرفیم و تصویری که از رسانهها گرفتهایم را غرب میپنداریم.
لایههای مواجهه با غرب
این استاد حوزه علمیه در رابطه با جریانشناسی مواجهه با غرب، بر اساس لایههای مواجهه، تقسیمبندی دیگری را مورد توجه قرار داد و گفت: گاهی ما در لایه تکنیک و ابزار با غرب مواجه میشویم و آن را یاد میگیریم و یا وارد میکنیم. در این لایه ما مواجهههای زیادی داشتهایم. جلال آل احمد وقتی از مواجهه با غرب صحبت میکند، این لایه را منظور دارد. لایه دوم، سطح فرهنگ و رفتار و عرصه سبک زندگی است. در لایه سوم ما با مسائل امنیتی، سیاسی و نظامی غرب مواجهیم که کریهترین چهره غرب است. چهارمین و بنیادیترین لایه، لایه فلسفی و فکری غرب است.
هرکدام از لایههای مواجهه با غرب، اقتضائات خاص خود را دارد و باید متناسب با همان لایه با غرب برخورد کرد. در مواجهه تکنیکی و ابزاری، شاید خود ابزار و تکنیک فیحدنفسه آن روح کفر را نداشته باشد، اما در سبک زندگی ما تأثیر میگذارد و سبک زندگیای که از غرب میآید، نوع فرهنگ، رفتار و اعتقادات خاص خود را هم میآورد؛ در این لایه باید برخورد ما فرهنگی باشد. عرصه اجتماعی، امنیتی و سیاسی که عرصه درگیری منافع است، نه جای کار فرهنگی است و نه کار فلسفی. بنابراین ما نباید این لایهها را با هم خلط کنیم. مهمترین و محوریترین لایه مواجهه با غرب، لایه فکری و فلسفی است. در این لایه باید متخصصین وارد شوند و باید زبان آن را داشت. باید دقت کرد که فلسفه با علم تفاوت دارد؛ فلسفه مجموعه مسائل نیست؛ در حالی که ما با فلسفه هم مانند فقه که مجموعهای از مسائل است مواجه میشویم. فلسفه، فهمی است که تبدیل به آن مسائل میشود. فلسفه، نحوه سلوک انسان است. فلسفه ملاصدرا نحوه سلوک انسان اسلامی و ایرانی است و فلسفه غرب، نحوه سلوک و زندگی انسان غربی. صدرا اسم کتابش را هم اسفار میگذارد چون قرار است انسان را به یک سفر ببرد.
حجتالاسلام آقاجانلو در ادامه، غرب را دارای یک هسته مرکزی اندیشهای دانست که کثرات و لایههای آن را وحدت میبخشد. به اعتقاد ایشان لایههای بیانشده، ظهورات آن عنصر محوری است و اگر بخواهیم سراغ اصل برویم و از ظواهر فاصله بگیریم، باید مواجهه فلسفی با غرب داشته باشیم؛ چون محور آن امری فلسفی است و عناصر مدرنیته یعنی اومانیسم، سکولاریسم و سوبژکتیویته در همه تکثرات غرب حضور محوری دارد.
مسیر مواجهه حوزه با غرب
آقاجانلو در بیان وظیفه حوزه در مواجهه با غرب بیان داشت: آن چیزی که وظیفه حوزه است، اولاً و بالذات مواجهه فکری و فرهنگی است. امور مختلفی در نحوه مواجهه حوزه با غرب تعیینکننده هستند. گاهی چون ما غرب را دیگری خودمان میدانیم از همان ابتدا یا میگوییم حرفی برای گفتن ندارد و آن را جدی نمیگیریم و یا از همان ابتدا میخواهیم آن را رد کنیم که در این صورت نه فهمی از فلسفه غرب به دست میآید و نه نتیجهای دربر خواهد داشت. حوزه باید غرب را تا آنجا که ممکن است دقیق و عمیق بشناسد، بعد به سنت خود برگردد و آن را به استنطاق بیاورد.
آسیبشناسی مواجهه ما با غرب
حجتالاسلام آقاجانلو در انتها به آسیبشناسی مواجهه با غرب پرداخت و گفت: در مسئله مواجهه فلسفی ما با غرب، در پنج-شش دهه اخیر اتفاقات خوب و بد زیادی افتاده است. اتفاقات خوب مانند عدهای از نسل جدید طلاب جوان که این فلسفهها را به خوبی یاد میگیرند و با پایبندی به سنت خودمان کارشان را ادامه میدهند؛ اما اشتباهات و آسیبهایی هم وجود داشته است.
یکی از اشتباهات ما در فهم فلسفه غرب، جایگزینی فلسفه علم به جای فلسفه غرب بوده است. دکتر سروش با بسط فلسفه علم و فلسفه پوپر در دانشگاهها و حوزه، بهعنوان فیلسوف در کشور مطرح شد و ما فلسفه علم را بهعنوان و به جای فلسفه غرب شناختیم؛ حالآنکه فلسفه علم در مقابل متافیزیک است. فلسفه علم مدعی است که تاریخ، تاریخ فلسفه و اندیشه فلسفی نیست، بلکه تاریخ علم است. بستر این نوع فهم در فلسفه تحلیلی است. بعد از آن سراغ فلسفههای مضاف رفتیم و الگویی ریخته شد که مثلاً از فلسفه محض (مثلاً فلسفه صدرا) فلسفه مضاف (فلسفه فیزیک و شیمی و حقوق) بیرون میآید و از فلسفه مضاف نیز علم بیرون میْآید؛ درصورتیکه همیشه اینطور نیست که علوم از دل فلسفههای مضاف بیرون بیاید، بلکه برخی علوم از فلسفههای مطلق بیرون میآید. این باور، ما را دچار سردرگمی و درگیر مسیر بیراهه کرد. علم برای تولید شدن نیازی به این سهگانه ندارد. فلسفههای مضاف، علم درجه دوم است؛ یعنی اینکه برگردیم و دوباره به امری نگاه کنیم.
آسیب دیگر این است که ما فکر میکنیم تمام مباحثی که در غرب، به نقد غرب میپردازد به ما کمک میکند. برای مثال تمام آثار فوکو که فیلسوفی پستمدرن است در ایران ترجمه شده است. غافل از اینکه آنگونه که فوکو مدرنیته را نقد میکند، از دین و سنت ما هم چیزی باقی نمیماند. بر شاخ نشستهایم و بن میبریم!
در ادامه جلسه حجتالاسلام محمدی به بیان دیدگاههای خود پرداخت و گفت: اولین پرسش نشست این بود که آیا حوزه علمیه میتواند با نادیدهگرفتن تمدن غرب، به مأموریت تاریخی خود در حفظ و بسط شیعه در زمان حاضر ادامه دهد؟ در سه لایه و به سه بیان میتوان گفت که حوزه علمیه نمیتواند در صورت بیتوجهی به غرب، به مأموریت تاریخی خودش عمل کند و متأسفانه تا الآن هم در فهم مأموریت خودش به این مسئله توجه نداشته است.
عدم فهم غرب، منشأ شکلگیری هویت اجتماعی کاذب برای حوزههای علمیه
لایه اول، لایه هویت اجتماعی است. عدم شناخت غرب، هویت اجتماعی کاذبی برای حوزههای علمیه رقم زده و به همین دلیل مأموریت تاریخی او به محاق رفته است. شکست سنگین ارتش ایران از ارتش روس که با فرماندهی ولیعهد و همراهی علمای شیعه و مردم ایران صورت پذیرفت، ما را با ابزار و تکنیک مدرن روبرو میکند. این مواجهه «غیر» ما را تغییر داد. پیش از آن، «غیر» ما اهل تسنن بود و ما خود را در تعارض با آنها ثابت میکردیم. این «غیر» بعد از ورود مدرنیته تغییر پیدا میکند و اگر انقلاب اسلامی و حوزه علمیه این «غیر» خود را درست نشناسد، دچار هویتیابی کاذب خواهد شد. در گذشته، شبهات و هجمه از جانب اهل سنت مطرح میشد و بزرگان ما پاسخ میگفتند و لذا هویت ما حفظ شد؛ اما غرب موجود دیگری است و هجمه متفاوتی دارد. باید متوجه باشیم که نوع شبهاتی که از غرب وارد میشود از سنخ شبهات نظری نیست، بلکه از سنخ شبهات عملی است. غرب در عقلانیت خودش قدرت راهبری دارد؛ بهنحوی که اگر از آن اعراض کنید، هویت شما را به باد میدهد. اینکه تمام جهانیان الآن با چنین اشتیاقی به سمت غرب میدوند به همین دلیل است. اعراض از غرب به این سادگی نیست که من نقد نظری کنم و فکر کنم پروندهاش بسته شد و کنارش بگذارم. غرب در تاروپود رفتار ما حضور دارد و ما به سادگی نمیتوانیم از آن اعراض کنیم. ما هنوز «غیر» خودمان و کسی را که بر ضد ما عمل میکند و ما باید در مقابلش صفکشی کنیم نشناختهایم.
تقدم مواجهه و فهم مسئله غرب، بر شکلگیری نظامات علمی حوزه در مواجهه صحیح با غرب
مسئله دوم، بحث خود علم است. ما وقتی میخواهیم فرایند تولید علم و جریانهای علمی را توضیح دهیم، سریعاً روی مبانی متمرکز میشویم و همه اختلافات را به اختلاف در مبانی ارجاع میدهیم؛ درحالیکه بسیاری از اختلافات در رتبه ماقبل مبانی است و آن، فهم مسئله است. فیلسوف بعد از انقلاب اسلامی میخواهد به چه مسئلهای پاسخ بدهد؟ چه تفاوتی میان مسائل فقیه در قبل و بعد از انقلاب اسلامی رخ داده است؟ این ادبیات در فقه و در بحث موضوعشناسی پررنگتر است؛ اینکه حکم فقیه تابع فهم موضوعش است. جریان اختلاف امام و قائممقامشان در همین موضوعشناسی است و نه حکمشناسی. سادهلوحیای که امام به آقای منتظری نسبت میدهد، در فهم مسئله حکومت است که به تبع آن، فهم درستی از حکم حکومت شکل نمیگیرد. اگر ما غرب را نشناسیم نمیدانیم با چه چیزی مواجهیم و پاسخ چه چیزی را میخواهیم بدهیم.
تعینهای مختلف کفر در ادوار تاریخ
این استاد حوزه علمیه، مسئله بعدی را مسئله کلامی دانست که مهمترین کلیدواژه در آن نگاه فلسفه تاریخی است. ایشان افزود: غرب موقف تاریخی و ابتلای تاریخی ما است. در طول تاریخ، کفر و طاغوت تعینهای مختلفی یافتهاند که نوع رفتار و معجزات پیامبران بهعنوان حجت خداوند، با آن تناسب دارد. لذا طبق فرمایش امام صادق(ع)، حضرت عیسی بهگونهای معجزه میآورد و حضرت موسی بهگونهای دیگر. در زمان حضرت موسی، سحر در اختیار فرعون است و به همین دلیل کسی جرئت ندارد با او بجنگد. در زمان حضرت عیسی، مسئله پزشکی مطرح است که در اختیار کاهنان است. اگر معجزه در برابر نقطه قوت جریان کفر باشد عمود خیمه کفر را پایین میکشد. در غیر این صورت، شایستگی رهبری خود را اثبات نکرده است. غرب به باطل بر مردم سیطره پیدا کرده است؛ لذا باید آن را بشناسیم تا بدانیم با چه چیزی باید بجنگیم و انقلاب اسلامی چه معجزهای باید اقامه کند. از منظر کلامی، اگر ما نحوه نفوذ کفر و راههایی را که برای تسلط بر مؤمنین دارد نشناسیم، نمیتوانیم جهاد کبیر با کفار داشته باشیم.
سه رویکرد در فهم هویت غرب
حجتالاسلام محمدی در ادامه به بیان سه رویکرد در فهم هویت غرب پرداخت و گفت: در حال حاضر فارغ از اینکه غرب را بپذیریم یا نه، سه نحوه نگاه به غرب وجود داشته و دارد:
نگاه اول این است که غرب هویت واحدی ندارد و چیزی به نام غرب بهعنوان یک هویت واحد نداریم؛ بلکه غرب مجموعهای از انسانها، اشیاء و پدیدهها است. لذا نمیتوانم حکمی کلی در مورد غرب بدهیم؛ چون با امر واحدی روبهرو نیستیم. برای شناخت غرب، اجزاء آن بهصورت جداگانه باید سنجیده شود تا بتوان در مورد آن حکم کرد. این نوع نگاه، مهمترین و شایعترین نوع نگاه به غرب در میان متدینان و حتی حوزویان است.
نگاه دوم به رویکردی مربوط میشود که توسط شهید صدر و در کتاب اقتصادنا توجهاتی به آن داده شده است. ایشان اشاره میکنند که ما در مواجهه با غرب، با مسائل ازهمگسیخته روبهرو نیستیم؛ بلکه با نظامات اجتماعی مواجهیم. غرب نظامواره است. آنچه به ما هجمه میکند، نظام اقتصاد لیبرال یا سوسیالیستی است. اگر ما نتوانیم در مقابل این نظم و انسجام، از دل فقه مکتب اقتصادی ارائه دهیم، نمیتوانیم در مقابل غرب بایستیم.
علامه طباطبایی نوع نگاه دیگری به این مسئله دارند که بصیرتهای مهمی به ما میدهد. ایشان در ذیل آیه 200 سوره آلعمران، رویکرد اجتماعی خودشان را توضیح میدهند که جامعه هویت واحدی غیر از افرادش دارد. این نکته در بحث غربشناسی تأثیرات مهمی دارد. ایشان وقتی به این مسئله میرسد که آیا غرب اخلاقی است یا نه، میفرمایند حتی نظم و انضباط و وجدان کاری غرب هم خوب نیست؛ چون غرب هویتی دارد و برای درستی و غلطی آن نمیشود صرفاً به رفتار شخص با خودش نگاه کرد. مناط اخلاق، مواجهه با «غیر» است، نه مواجهه با خود. برای شناخت غرب باید دید که در مواجهه با «غیر» خودش چه رفتاری دارد. آیا غرب راستگو است؟ غرب بزرگترین دروغها را به ما گفته و دروغهایش را راست نشان داده است. این تحلیل از اینجا ریشه میگیرد که علامه، جامعه را واحد میداند و برای آن هویت قائل است.
نظریه حضرت امام از این هم بالاتر است. در نگاه ایشان، جریان غرب جریان ولایت و مدیریت باطل است و به همین دلیل است که نظریه ولایتفقیه را نقطه شروع تحول اجتماعی میداند، نه نظامسازی اجتماعی را. امام نقطه شروع تحول اجتماعی را دستگیری جریان ولایت و تولی جامعه نسبت به جریان ولایت حقه میداند و ولایتفقیه را حلقه نهایی ولایت اجتماعی در ذیل ولایت معصوم. بنابراین، در این نظریه مسائل سیالیت و پیچیدگی بیشتری پیدا میکند؛ مثلاً امام قبل از انقلاب موسیقی را مطلقاً حرام میدانستند، اما بعد از انقلاب نظر دیگری میدهند. مسئله اصلی، ملاحظه جزئیات در ذیل جریان ولایت حقه و باطله است که نگاه ما به زمان و مکان در اجتهاد را نیز عوض میکند. ما از این نوع نگاه عقب افتادهایم و لذا نمیتوانیم مواجهه منسجمی داشته باشیم و در برابر غرب دچار انفعال شدهایم.