آیت الله سید محمد مهدی میرباقری: دامنه علم دینی اختصاصی به علوم انسانی ندارد و علوم تجربی و حتی علوم عقلی و علوم شهودی را دربرمیگیرد.
سومین هفته از درسگفتارهای مدرسه آفاق با عنوان «طیفبندی حوزه در نسبت با علوم انسانی2» با همت مؤسسه آفاق حکمت و همکاری دفتر تبلیغات اسلامی با سخنرانی آیتالله سید محمدمهدی میرباقری با موضوع «تحول در روش؛ راه تحول در علوم انسانی» در پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی قم برگزار شد.
آیتالله میرباقری در ابتدا مهمترین محور مورد بحث را پاسخ به این سؤال عنوان کرد که چه نسبتی بایسته است میان وحی و قوای فاهمه ایجاد شود؟ وی متذکر شد نظریات و رویکردهای متعددی در پاسخ به این سؤال وجود دارد که در هر کدام باید فرآیند فهم و نسبت آن با وحی و نقش وحی در داوری صحت آن تبیین گردد.
وی افزود: یکی از نظریات رایج در این زمینه این است که در حوزه فهم، میتوانیم به شهودی مستقل از وحی برسیم که ممکن است حق و صدق باشد و میتوانیم مبتنی بر آن، دانش نظری با عنوان عرفان نظری تولید کنیم. یکی دیگر از نظریات معتقد است عقل توانایی درک مستقل را دارد و میتواند دستگاه فلسفی ایجاد کند و از جهان هستی تحلیل فلسفی ارائه دهد و در این تحلیل که ممکن است مطابق با واقع باشد، نیازی به وحی ندارد. نظریه دیگر این است که در حوزه دانش تجربی هم میتوانیم مستقل از وحی به گزارههایی دست یابیم که صحت آنها متوقف بر وحی نیست.
میرباقری ادامه داد: بر اساس این سه نظریه بین معرفتهای مختلف نسبت تباین وجود دارد. فلسفه، عرفان و وحی هر کدام راه مستقلی هستند و نمیتوان در تفسیر یکی از دیگری کمک گرفت. هر کدام راه سنجش صحت خود را دارد که از قائلین به این نظریه میتوانیم به علامه طباطبایی اشاره کنیم. مثلاً علامه معتقد است برای فهم و تفسیر قرآن میتوانیم از قرآن به صورت مستقل از بقیه دستگاههای معرفتی بهره ببریم. یکی دیگر از قائلین به نظریه فهم مستقل از وحی، شهید صدر است که روش علوم تجربی را مورد دقت قرار میدهد و صحت گزارههای آن را بر اساس حساب احتمالات مدلل میکند.
براساس این سه رویکرد، علوم تجربی یا فلسفه و عرفان از وحی جدا هستند و گاهی چالش در نتیجه علوم تجربی یا فلسفه یا عرفان با وحی پیدا میشود. مثلاً ما در حکمت متعالیه نمیتوانیم معاد جسمانی را اثبات کنیم اما در متون اسلامی و وحی، معاد جسمانی یک مسئله کاملاً قطعی است که با این توصیف تعارض بین عقل و نقل پیش میآید. اساساً وصف تعارض به این دلیل است که ما نسبت علوم عقلی و وحی را همعرض میدانیم؛ به همین دلیل در پی حل تعارض برمیآییم!
عضو مجلس خبرگان رهبری در ادامه به دو رویکرد دیگر اشاره کرده و گفت: رویکرد دیگر در نسبت بین دین و علوم معتقد است تباین بین علم و دین وجود دارد. دین به چیزی میپردازد که علوم به آن نمیپردازد و دین زبان خاصی دارد که با زبان علم و فلسفه متفاوت است. درواقع، در این رویکرد دین یک حوزه حداقلی را در بر میگیرد که زبان خاص و اغراض خاص خود را دارد. در این نگاه به دنبال داوری علم در مورد دین نیستیم!
رویکرد دیگر در نسبت دین و علوم این است که اصلاً نباید نسبت بین وحی و علوم بشری را بسنجیم و باید معرفتمان نسبت به وحی با سایر معارف سنجیده شود. به عبارتی، علوم نقلی، معرفتهای بشری نسبت به وحی هستند و نظریه قبض و بسط تئوریک شریعت مدعی همین رویکرد است. در این رویکرد معرفتهای دینی با معارف بشری همعرض هستند، بلکه باید معرفت دینی حول معرفت بشری ساماندهی شود.
نظریهپرداز علم دینی در تبیین نظریه استادش سید منیرالدین حسینی گفت: در تعامل بین وحی و علوم باید گزارههای علمی را مبتنی بر معارف وحیانی تحلیل کنیم. علم مبانیای دارد که در همان علم جاری میشود و برای اصلاح علم باید مبانی را از دین بگیریم و در حوزه علم، جریان بدهیم تا علم دینی تولید و گزارهها اصلاح شود.
در مقابل، برخی معتقدند باید فلسفه اسلامی زایش داشته باشد تا فلسفههای مضاف حاصل شود و ما باید آنها را در علوم جاری کنیم تا علم دینی به وجود آید که خود این محل اشکال است! بلکه ما معتقدیم نظام مسائل هم باید از دین گرفته شود. ما معتقدیم اختیار انسان در کیفیت فهم او موثر است؛ یعنی فرد میتواند یک جریان را مؤمنانه بفهمد و میتواند همان را ملحدانه بفهمد و این دو فهم کاملاً متفاوت است. در این نگاه جهتگیری و اخلاق فرد و در واقع اختیار فرد، در فهم او دخیل است و حال اینکه ما مقابل این نگاه را در منطق ارسطویی میبینیم. حتی در علم اصول هم ما پای اختیار را وسط نمیکشیم. البته اینجا منظور اطلاق در اختیار نیست که به انکار واقعیت بیانجامد. یک پایگاه تفاهم عمومی وجود دارد که همه انسانها در آن فاعل تبعی هستند. از آغاز تا مرحلهای از فهم، ما فاعل تبعی و تابع یک سلسله مشیتهای الهی هستیم که بر ما حاکم هستند. ولی از یک مرحله به بعد، اختیار اثرگذارتر میشود و هرچه مسئله پیچیدهتر میشود اختیار جدیتر است؛ حتی گاهی اختیار در ادراکات حسی ما دخیل است. در فهم ما مجموعهای از عوامل حضور دارند که حس ما جدای از عقل و حالات روحی ما نیست.
آیتالله میرباقری در ادامه اضافه کرد: انسان جهان را در چارچوب یک نظام اختیار میفهمد و محوریترین انتخاب و اختیار انسان، انتخاب جهتگیری نسبت به موضوع پرستش است. این انتخاب در فرایند فهم حضور پیدا میکند. اختیار انسان در درون یک نظام اختیار اجتماعی عمل میکند و در یک مسیر اختیار تاریخی؛ یعنی بعضی فهمها مربوط به مرحله تاریخی خاصی از حیات اجتماعی بشر هستند.
اختیار انسان در مراتب مختلف فهم میتواند متولی به وحی باشد یا نباشد. بنابراین، در همه عرصههای فهم میتواند متولی به دین عمل کند یا نکند. اگر عملکرد معرفتی انسان دینی شود، فهم او نیز دینی میشود. این فهم ممکن است در حوزه علوم نظری یا علوم تجربی باشد.
وی افزود: فهمهای انسان بریده از یکدیگر نیستند و یک نظام معرفتی مرتبط با هم شکل میدهند. بعضی اوقات تا ارادههای اجتماعی نباشند، فهم حاصل نمیشود. عقلانیت تاریخی و اجتماعی بشر هم یا مستقل از وحی شکل میگیرد یا نه. برای دستیابی به علوم دینی باید ابزاری را درست کنیم که امکان تولی به دین را در قوای فعاله فاهمه انسان، اعم از فهم روحی، عقلی و حسی و اعم از فهم فردی و اجتماعی، فراهم کند. موضوع اصلی علم دینی این است که با چه روشی میتوان عقلانیت اجتماعی را تسلیم به وحی کرد؟چگونه ایمان در سطوح مختلف فهم اجتماعی جاری میشود؟
در این رویکرد برای ادارک صحت مستقل از وحی قائل نیستیم. همانطور که فهم باید نسبتی با واقع پیدا کند، باید نسبتی هم با پرستش خداوند برقرار کند. فهم باید نسبتی نیز با کارآمدی پیدا کند. بنابراین، معیار صحت در فهم، حتی در علوم تجربی، هم به کارآمدی در جهت قرب و هم تناسب با واقع و هم به تبعیت از وحی برمیگردد. اگر انسان در مسیر اختیار خود برای تولید دانش، از وحی تبعیت نکرد، حاصل دانش او صحیح نیست، کمااینکه اگر نسبتی با واقع و یا کارآمدی نداشت صحیح نیست و حجیت ندارد. بر اساس این دستگاه، منطق حجیت و نه اکتشاف، اصلیترین منطق میشود. اصلیترین سؤالی که پیش روی فهم قرار میگیرد این است که من چگونه جهان را بفهمم که این فهم در مقام پرستش خداوند حجت باشد. البته ممکن است قاعدهمندی در تبعیت از وحی در حوزه علوم عقلی با علوم نقلی متفاوت باشد که اشکالی ندارد.
رییس فرهنگستان علوم اسلامی ادامه داد: اگر شما دنبال اکتشاف هستید، منطقی که شما را به اکتشاف واقع میرساند، فقط عهدهدار اکتشاف واقع است، اما اگر شما دنبال تبعیت از خداوند در فهم هستید، روش شما باید بهگونهای باشد که فهم مؤمنانه را ممکن کند. در این روش، حس و عقل تعطیل نمیشود. همه علوم نیز نقلی نمیشود، بلکه رفتار حسی و عقلی در فهم جهان، به گونهای که تبعیت از دین واقع شود، قاعدهمند میشود. نمیخواهیم علوم تجربی را توقیفی کنیم، بلکه میخواهیم به حجت برسانیم. مثلاً نمیخواهیم بگوییم اگر انبیا فقط از مرکبهایی استفاده میکردند، ما هم باید از همان مرکبها استفاده کنیم.
وی ادامه داد: همه مسئلة علم دینی، تبعیت عقلانیت از وحی است. منتها بعضیها این را در حوزه محدود علوم انسانی درنظر میگیرند و راه آن را این میدانند که گزارهها تعارضی با گزارههای دینی نداشته باشد و مبانی آن متنافی با مبانی دینی نباشد و یا مسئله علم از دین استنباط شود. ولی نظر ما این است که دامنه علم دینی گستردهتر است، اختصاص به علوم انسانی ندارد و علوم تجربی و حتی علوم عقلی و علوم شهودی را دربرمیگیرد. سپس اینها باید با هم هماهنگ شوند. وقتی میخواهیم برای جامعه اسلامی برنامهریزی کنیم، ورودیهای آن باید هماهنگ باشند. بنابراین، نیاز به منظومه و روشی دارید که امکان فهم منسجم و هماهنگ در حوزه علوم استنباطی و علوم تجربی و در حوزه برنامهریزی به شما بدهد.
آیتالله میرباقری با اشاره به اینکه در این نگاه تلقی از دین هم عوض میشود، افزود: دین در اینجا صرفاً سلسلهای از گزارهها نیست که در نسبت بین علم و دین، نسبت بین گزارهها بیان شود. نه علم یک سلسله گزاره است و نه دین. علم عملکرد اختیار انسان در تولید دانش است. دین هم جریان الوهیت حضرت حق است و در یک مرتبهای جریان ولایت خداوند متعال است.
رییس فرهنگستان علوم اسلامی با اشاره به اینکه در جریان تولید علم دینی، هم فرهنگ وجود دارد و هم فلسفه و هم قواعد زیرساختی که قواعد خاص روشی است، ادامه داد: بر اساس این نگاه، اگر کسی قائل به نسبیت در علم شد، به این معنا که درجات علمکرد اراده انسان در فهم او از جهان تأثیر میگذارد، در عین حال قائل به یک سلسله قواعد ثابت در عالم است که باید آن را فهمید. یک سلسله قوانین هست که اصلاً اراده ما در آن دخیل نیست و تابع ارادههای دیگری ایجاد میشوند و تحت تسخیر ما قرار نمیگیرند. ولی یکسلسله قوانین هست که ظهور اراده اجتماعی یا فردی انسان است. اینکه گفته میشود فهم، تابع اختیار ماست، به این معنا نیست که عالم قانونمند نیست و ما تابع اختیار خود هرطور بخواهیم برای عالم قانون فرض میکنیم. قواعد واقعیاند، ولی تفسیرها از آن متفاوت است. اختیارات متفاوت که تابع درجات متفاوت ایمان و کفر انسان هستند، جهان را متفاوت میفهمند.